هردو تنها.

باران با صدايي آرام كه گاه يك سري به تنهايي ميزند،اما تنهايي كه هيچ صدايي ندارد!

باران با قدي كشيده و صورتي سپيد،اما تنهايي بي هيچ شكلي،هميشه در كنار ماست.

باران كه گاهي به ما سري ميزند،مارا از اينكه تنهايي دوست هميشگي ماست، با خبر ميكند

شايد باران همقدم هميشگي ما نباشد، اما تنهايي در هرلحظه ودر همه جا با ماست حتي لحظه اي از ما دور نميشود كه دلمان برايش تنگ شود!

مدت ها بود هوس باران كرده بودم

به ارزويم رسيدم

چتر هفت رنگم را برداشتم.گوشي را در جيبم گذاشتم.هدفنم را دور گردنم انداختم و زيپ چكمه ام را بالا كشيدم.

صداي باران مرا به سمت خود ميكشيد! گويا ميدانست قرار است چندساعتي را با من همقدم شود.

تند تند از پله ها پايين ميرفتم،باران تندي ميباريد.

چترم را باز كردم و از كوچه و خيابان ها ميگذشتم.

چتر را دور سرم ميچرخاندم.

با ارامي قدم ميزدم، باران تندتر شد و قطره هاي خود را محكم تر بر سر چترم ميزد

صداي رعد و برق، صدايي كه از ان ترس دارم

كافه اي را ديدم! كافه اي كوچك اما با فضايي دلنشين!!!

به كافه وارد شدم ،قهوه اي سفارش دادم.

تنهايي را در يك روز باراني با يك استكان قهوه با بادي خنك گذراندم.

بخار قهوه اي داغ، باران را برايم دلچسب تر كرده بود!

كمي دورتر از از كافه ايستگاهي را ديدم.

اين تنهايي، باران، قهوه، يك عكس سلفي كم داشت كه ان راهم گرفتم.

باران ارام تر ميباريد اما هوا سردتر ميشد.

زيپ پالتو را بالاتر كشيدم و به سمت خانه برگشتم.

ديگر لحظه جدايي من و اين دو دوست رسيده بود، بايد خداحافظي ميكرديم.

تنهاييه من وقت زيادي نداشت، بايد به خانه برميگشتيم 

بايد اين روز را در دفتر خاطراتم ثبت ميكردم:)


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Curtis خاله نازنين دفتر مرکزی حقوقی مهاجرتی طهران صعاد Brandon Clinton Ashlee Gina سلام